از میخ و گل های کاغذی

ساخت وبلاگ

چیزی در من مرده، جانی در من زندگی می‌کرده و حالا نیست. میانه‌ی راه افتاده شاید، در درندشتی روزها و آدم‌ها گم شده (آدمی از گم شدن می‌میرد؟) دیگر از نیامدنش و نبودنش نمی‌ترسم، صندلی را از ایوان کشیدم داخل خانه، این انتظار را، رسیدن هیچ‌کسی پاسخ نمی‌دهد.

+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۶ساعت ۱۲ ق.ظ  توسط ط دسته دار  | 
از میخ و گل های کاغذی...
ما را در سایت از میخ و گل های کاغذی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-a-xa بازدید : 142 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 17:25